بازار آریا - غلامرضا کشاورز حداد* یکی از ریشهدارترین چالشهای بخش کشاورزی در سالهای اخیر، بهرهوری پایین انرژی در واحدهای گلخانهای و دامداری است؛ مسالهای که در ظاهر با وجود یارانههای سنگین انرژی نباید وجود داشته باشد، اما در عمل به یکی از عوامل اصلی اتلاف منابع و افزایش هزینههای پنهان در تولید تبدیل شده است.
واقعیت این است که ارزان بودن حاملهای انرژی نهتنها کمکی به توسعه پایدار نکرده، بلکه انگیزه ارتقای فناوری و اصلاح الگوی مصرف را از بین برده است. زمانی که برق، گاز یا سوخت با قیمتهای بسیار پایین در اختیار تولیدکننده قرار میگیرد، دیگر نیازی به استفاده از تجهیزات کممصرف، عایقکاری موثر یا بهینهسازی سیستمهای گرمایش و سرمایش احساس نمیشود. در چنین شرایطی، مصرف بیشتر عملا جایگزین تکنولوژی با بهرهوری بالا میشود. تولیدکننده بهجای سرمایهگذاری در فناوریهای نو، هزینه کمتر را در مصرف بیشتر جستوجو میکند و به این ترتیب چرخهای شکل میگیرد که در آن انرژی ارزان، مانع نوآوری و ارتقای کارآیی میشود.
در واحدهای گلخانهای نمونههای فراوانی از این پدیده قابل مشاهده است. بسیاری از گلخانهها بدون عایقبندی موثر فعالیت میکنند و اتلاف گرما در آنها بسیار بالاست، اما چون هزینه گاز ناچیز است، سرمایهگذاری برای اصلاح سازهها یا نصب سیستمهای کنترل هوشمند دما توجیه اقتصادی ندارد. در دامداریها نیز همین منطق حاکم است؛ استفاده از تجهیزات قدیمی، سیستمهای تهویه غیراستاندارد و مصرف بالای برق یا سوخت همچنان ادامه دارد، چرا که هزینه انرژی در مقایسه با هزینه نوسازی تجهیزات ناچیز است.
در ظاهر، یارانههای سنگین انرژی با هدف حمایت از تولید اعمال میشود، اما در عمل این حمایت به ضد خود تبدیل شده است. در اقتصادی که انرژی ارزان است، تولیدکننده نه برای صرفهجویی انگیزه دارد و نه برای سرمایهگذاری در فناوریهای نوین. در بلندمدت، این روند موجب افزایش شدت انرژی در بخش کشاورزی میشود؛ به این معنا که برای تولید هر واحد محصول، انرژی بیشتری مصرف میشود. نتیجه آن است که بخش کشاورزی بهجای آنکه از یارانه انرژی برای رشد بهرهوری استفاده کند، به یکی از پرمصرفترین بخشهای کشور در زمینه سوخت و برق تبدیل شده است.
اصلاح این چرخه ناکارآمد نیازمند بازنگری جدی در سیاستهای حمایتی دولت است. نخستین گام، واقعیسازی تدریجی قیمت انرژی همراه با ایجاد مشوق برای مصرفکنندگان کارآمد است. نمیتوان از تولیدکننده انتظار داشت به سمت فناوریهای نو برود، درحالیکه قیمت پایین حاملها هرگونه صرفهجویی را بیمعنا کرده است. در عین حال، افزایش قیمت بدون ابزارهای حمایتی هوشمند میتواند به کاهش تولید و آسیب به تولیدکنندگان کوچک منجر شود.
از این رو، لازم است سیاستهای قیمتی با برنامههای تشویقی، تسهیلات نوسازی تجهیزات و آموزشهای فنی همراه شود تا فرآیند اصلاح بهتدریج و با کمترین آسیب انجام گیرد. از سوی دیگر، باید سازوکارهای حمایتی موجود نیز بازتعریف شوند. حمایت از تولید نباید به معنای تزریق یارانه بیهدف باشد، بلکه باید بر اساس شاخصهای عملکرد و بهرهوری صورت گیرد. دولت میتواند با طراحی نظامهای تشویقی مبتنی بر عملکرد، مصرفکنندگان کارآمد را از مزایای بیشتر برخوردار کند و در مقابل، واحدهای پرمصرف را به اصلاح الگوی خود وادار سازد. این سیاست نهتنها در حوزه انرژی، بلکه در سایر نهادههای تولید نیز قابل اجراست و میتواند بهمرور از وابستگی به یارانههای مستقیم بکاهد.
سرانجام، باید پذیرفت که انرژی ارزان، الزاما به معنای تولید ارزان نیست. در واقع، این سیاست در بلندمدت هزینههای پنهانی را بر اقتصاد تحمیل میکند که از مسیر کاهش بهرهوری، فرسودگی تجهیزات و اتلاف منابع بروز مییابد. تداوم این وضعیت، نهتنها کشاورزی را از مسیر رقابتپذیری جهانی دور میکند، بلکه فشار مضاعفی بر منابع انرژی کشور نیز وارد میسازد. تنها با پیوند دادن حمایتهای دولتی به شاخصهای واقعی کارآیی و اصلاح تدریجی نظام قیمتگذاری میتوان امید داشت که گلخانهها و دامداریها از مصرفکننده بیمحابای انرژی به تولیدکنندهای بهرهور و پایدار تبدیل شوند.
* پژوهشگر اقتصادی