بازار آریا - پویا جبلعاملی* پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده بهعنوان برنده جنگ سرد، بیش از هر زمان دیگر به حمایت از نظم بینالملل برخاست؛ نظمی که حالا با فروپاشی کمونیسم وامدار جهان تکقطبی بود. اما چه کسانی بازیگران ضدنظم بودند؟ کشورهای باقیمانده با ایدئولوژی چپ که بیشتر در آمریکای لاتین سر بر میآوردند تا کشورهایی که به ظاهر چپ نبودند، اما استقلال خود را در مخالفت دائمی با نظم جهانی تعریف میکردند. کشورهایی که برایشان مهم نبود، ضد نظم بودن چقدر برایشان هزینه برمیدارد.
آنان با چنین کنشگری در دنیا احساس وجود میکردند. پس هر چقدر هم این هزینه برای شهروندانشان بالا بود، هر چقدر هم موجب میشد تا آنان از پیشرفت و توسعه عقب بمانند، اما باز هم برایشان مطلوب بود تا جلوی نظم جهانی قد علم کنند. در تعادل سیاست داخلی، این ضدنظم بودن برای حوزه قدرت و گروههای وابسته به آن، ایجاد مشروعیت میکرد و این عمده دلیل برای چنین بازی در صحنه بینالملل بود.
بنابراین پس از فروپاشی شوروی، ما با نظمی در دنیا مواجه بودیم که به جز معدودی از کشورها که در بهترین حالت 3درصد تولید ناخالص داخلی جهان را نمایندگی میکردند، همگی همراه و همگام با این نظم بودند. ضمن آنکه روسیه و چین نیز با تغییر رویه خود به استقبال این نظم رفتند و البته که نفع بسیاری از این همراهی بردند. آنان اگرچه حاضر نشدند تا ساخت سیاسی خود را مانند سردمداران نظم موجود باز کنند، اما نهادهای اقتصادی خویش را باز کردند و جایگاه خود را در اقتصاد جهانی پیدا کردند و از این طریق درآمد سرانه آنان به شکل چشمگیری افزایش یافت. آنچنانکه برای روسها از آن زمان تاکنون درآمد سرانه بیش از 6برابر و برای چینیها بیش از 19برابر شده است.
بدون تردید سردمداران نظم موجود، از این شرایط بهره بردند و قدرت هژمون خود را توسعه دادند. اما پس از شوک مالی قرن حاضر و افزایش نارضایتیها، این زمزمه بیش از گذشته در ایالات متحده طنینانداز شد که جهان تکقطبی به گونه دیگری است. گویی همه دنیا از آمریکا میکشند و آمریکا هزینه دنیا را پرداخت میکند. این سناریو برای رای دهندگان جذاب شد و ترامپ توانست دو بار آن را بفروشد.
درحالیکه پیش از این انزواطلبان در جهان کمتر توسعهیافته، بر آن بودند تا ضدنظم بازی کنند، با روی کار آمدن ترامپ، کشوری که بیش از هر کس دیگر باید از نظم موجود دفاع میکرد، خود به بر هم زننده نظم تبدیل شد. درحالیکه در دولتهای پیشین آمریکا نیز گهگاه وقتی نهادهای بینالمللی در برابر اراده ایالات متحده میایستادند، آنها کار خود را میکردند آنچنانکه در حمله به عراق شاهدش بودیم، اما هیچگاه مشروعیت این نهادها زیر سوال نمیرفت. لیکن ترامپ این نهادها را برای آمریکاییها دزد سرگردنه میبیند و معتقد است در یک جنگل بیقانون و بینظم هم، آمریکا هر زمان بخواهد راه خود را پیش میبرد، پس چه لزومی به نهادهای بینالمللی خرجتراش برای جیب مالیات دهندگان آمریکایی؟
درحالیکه پیش از این تعهد به آزادی، قاعدهمندی، قانونگرایی و... ارزشهایی بود که ایالات متحده از آنها اعتبار میگرفت، امروز دولتی بر سر کار است که به هیچ معیاری خود را متعهد نمیداند.
این ضد نظم بودن به جایی رسیده است که کشورهایی که خود را دوست آمریکا میپنداشتند نیز از آن آسیب میبینند. حمله اسرائیل به قطر، نمونه بارز رها کردن نقش گذشته ایالات متحده در جهان است. اگر آمریکا از این حمله اطلاع نداشت، به معنی آن است که هیچ ارادهای بر متحد اصلی خود ندارد و اگر خبر داشت یعنی تایید ضمنی حمله به یک متحد دیگر خود و استقبال از بر هم زدن نظم برای اهداف تاکتیکی کوتاهمدت. این هر دو از اعتبار ایالات متحده میکاهد. گویی جهانی پیش روی کشورهاست که در آن هر چه پیشتر میرویم، سازهای جنگلوار و بینظم خودنمایی میکند. آیا این روند موقتی است؟ آیا ایالات متحده بار دیگر نقش خود را مانند قبل اقامه میکند؟
هر چه هست جهان، پس از جنگ جهانی دوم یاد گرفت، داشتن هر قاعدهای بهتر از نداشتن آن است. پس اگر فرضا نظم فعلی در نهایت فروبپاشد، بیتردید نظم دیگری سر بر خواهد آورد. در این میان، باید آرزو کرد که فروپاشی نظم کنونی همراه با هرج و مرجی فراگیر و فجایع انسانی نباشد.
* اقتصاددان