پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۴
تحلیل بازار آریا

چرا کسی در برابر ترامپ نمی‌ایستد؟

اپوزیسیون گمشده آمریکا

اپوزیسیون گمشده آمریکا
بازار آریا - دنیای‌اقتصاد - گروه اقتصاد بین‌الملل: در طول نزدیک به ۲۵۰سال تاریخ ایالات متحده، یک اصل بنیادین همواره مورد توافق جامعه ...
  بزرگنمايي:

بازار آریا - دنیای‌اقتصاد - گروه اقتصاد بین‌الملل: در طول نزدیک به 250سال تاریخ ایالات متحده، یک اصل بنیادین همواره مورد توافق جامعه سیاسی این کشور بوده است: حاکمیت فردی و تک‌صدایی برای ملت زیان‌بار است. همزمان بیشتر آمریکایی‌ها باور دارند که دولت فدرال ساختاری کند و ناکارآمد دارد. این دو گزاره در ظاهر باید تضمین کند که هیچ رئیس‌جمهوری نتواند تنها با اراده شخصی و فرمان‌های ناگهانی، سیاست‌های کلان کشور را تعیین کند. با این حال، در عمل شرایط امروز نشان می‌دهد که دونالد ترامپ توانسته است از کاخ سفید نوعی حکمرانی فردمحور را اعمال کند؛ از اعزام نیروهای نظامی به شهرها گرفته تا اعمال تعرفه‌های سنگین تجاری، فشار بر بانک مرکزی، خرید سهام شرکت‌ها و ایجاد فضای هراس در جامعه.
بر اساس سرمقاله اکونومیست، این الگو به‌رغم گستردگی و تاثیرگذاری‌اش، چندان محبوب نیست. بر اساس آخرین نظرسنجی‌ها، تراز محبوبیت ترامپ 14واحد منفی است؛ رقمی که از نظر ضعف جایگاه، چندان بهتر از وضعیت جو بایدن پس از مناظره پرحاشیه سال گذشته نیست. با این حال، درحالی‌که بخش قابل‌توجهی از افکار عمومی با عملکرد ترامپ موافق نیست، او در میدان عمل تقریبا به خواسته‌های خود دست می‌یابد. پرسش اصلی اینجاست: چرا؟
یکی از پاسخ‌ها به سرعت عمل ترامپ برمی‌گردد. او همانند الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی، موضوعی را در دستور کار قرار می‌دهد و پیش از آنکه مخالفان یا نهادهای قضایی بتوانند واکنش نشان دهند، دستور یا سیاست بعدی را عملی می‌کند. نمونه بارز این مساله اعزام نیرو به لس‌آنجلس بود که هنوز دیوان عالی حتی درباره مشروعیت آن تصمیم‌گیری نکرده است. درحالی‌که دادگاه‌ها برای بررسی چنین اقداماتی ماه‌ها زمان نیاز دارند، ترامپ ممکن است همان الگو را در شهری دیگر به‌کار ببرد. به همین دلیل، حتی اگر نهادی قانونی یکی از اقدامات او را متوقف کند، چرخه از نو آغاز می‌شود و رئیس‌جمهور راه دیگری برای پیشبرد اراده خود پیدا می‌کند.
پاسخ دیگر به رفتار حزب جمهوری‌خواه بازمی‌گردد. ترامپ نه تنها محبوبیتی نزدیک به 90درصد در میان جمهوری‌خواهان دارد، بلکه در عمل ایدئولوژی این حزب حول محور «ترامپ همیشه درست می‌گوید» شکل گرفته است؛ حتی اگر او سخنان دیروزش را نقض کند. نهادهای مستقل همچون دانشگاه‌ها، رسانه‌ها یا شرکت‌های بزرگ نیز از نظر تئوریک می‌توانند نقش بازدارنده ایفا کنند، اما مشکل اصلی، نبود هماهنگی میان آنهاست. رقابت میان این نهادها اجازه نمی‌دهد جبهه‌ای واحد در برابر رئیس‌جمهور تشکیل شود. اگر یک دانشگاه یا یک شرکت تحت فشار قرار گیرد، رقبای آن ممکن است حتی از این فرصت برای کسب منافع استفاده کنند.
در پس این وضعیت، واقعیتی ناخوشایند پنهان است: روحیه انتقام‌جویانه و رفتار سرکوبگر ترامپ. برخلاف روسای‌جمهور پیشین که دست‌کم تا حدی تحت‌تاثیر نظر کارشناسان و کابینه قرار داشتند، تعریف «کارشناس» در دولت کنونی به کسی تقلیل یافته که صرفا با رئیس‌جمهور موافق است. حاملان اخبار ناخوشایند برکنار می‌شوند، جمهوری‌خواهان منتقد حذف می‌گردند، رهبران اقتصادی تحت فشار قرار می‌گیرند و مخالفان سیاسی هدف تحقیقات رسمی قرار می‌گیرند. در چنین فضایی، عقلانیت ایجاب می‌کند افراد ترجیح دهند سکوت کنند یا تسلیم شوند تا دیگری مسوولیت مقابله را بر عهده بگیرد؛ اما تجربه نشان داده «دیگری» هم چنین تمایلی ندارد.
از منظر سیاسی، بار اصلی مخالفت باید بر دوش دموکرات‌ها باشد. با این حال، این حزب در وضعیت سردرگمی قرار دارد. بخشی از آنان با رویکرد تهاجمی و استفاده از پیام‌های پرهیجان در شبکه‌های اجتماعی به میدان آمده‌اند. بخشی دیگر تلاش می‌کنند بر رویکردهای هویتی تاکید کنند. اختلاف در استراتژی‌های انتخاباتی میان حرکت به سمت چپ یا تمرکز بر مرکز سیاسی نیز حزب را دچار تشتت کرده است. حتی مسائل زبانی و اصطلاحاتی که فعالان اجتماعی به کار می‌برند، مانند بحث بر سر استفاده از عبارت «زنان زایمان‌کننده»، به محل نزاعی درونی بدل شده است.
این چندپارگی موجب شده پایگاه اجتماعی دموکرات‌ها احساس ناامیدی و خشم کند. درحالی‌که ترامپ با وجود نارضایتی عمومی جایگاه خود را حفظ کرده، حزب دموکرات در نگاه افکار عمومی حتی از او نامحبوب‌تر است. دلیل آن نه فقط مخالفت جمهوری‌خواهان و مستقل‌ها، بلکه خودانتقادی و سرزنش دائمی بدنه حزبی است.
در کوتاه‌مدت، شاید این خودزنی بیش از اندازه بزرگ‌نمایی شده باشد. انتخابات میان‌دوره‌ای سال آینده می‌تواند فرصتی برای بازسازی موقعیت دموکرات‌ها باشد. بر اساس تجربه، در 10مورد از 12انتخابات مجلس نمایندگان در قرن حاضر، حزب حاکم کرسی‌های مهمی را از دست داده است. حتی یک شکست محدود جمهوری‌خواهان می‌تواند به دموکرات‌ها ابزارهایی مانند اختیار احضار و تحقیق از دولت بدهد.
با این حال، در بلندمدت، این امید چندان واقعی نیست. تصویر عمومی حزب دموکرات آسیب دیده است. آنان در موضوعاتی چون بهداشت، محیط زیست و دفاع از دموکراسی اعتماد بیشتری جلب کرده‌اند، اما در حوزه‌هایی که رای‌دهندگان حساسیت بیشتری دارند ــمانند جرم و جنایت یا مهاجرت ــ کفه ترازو به نفع جمهوری‌خواهان سنگین است. در انتخابات 2024، حتی کامالا هریس از نگاه افکار عمومی افراطی‌تر از ترامپ ارزیابی شد. سرزنش رای‌دهندگان به‌خاطر چنین برداشت‌هایی یا متهم کردن آنان به تبعیض جنسیتی، مشکلی را حل نمی‌کند.
عامل جمعیتی نیز دیگر به سود دموکرات‌ها عمل نمی‌کند. در دوران ترامپ، جمهوری‌خواهان میان اقلیت‌های غیرسفید و جوانان پیشرفت‌هایی داشته‌اند. در مقابل، دموکرات‌ها حمایت طبقه کارگر سفیدپوست را از دست داده‌اند. هرچند رای‌دهندگان تحصیل‌کرده به این حزب گرایش دارند، اما تنها 40درصد آمریکایی‌های بالای 25سال مدرک دانشگاهی دارند. بنابراین، داستانی که دموکرات‌ها برای سال‌ها تکرار می‌کردند ــ اینکه اکثریت واقعی جامعه با آنهاست و فقط ترفندهای جمهوری‌خواهان مانع پیروزی‌شان شده ــ دیگر واقعیت ندارد، اگر اصلا روزی حقیقت داشت.
10سال پس از ظهور پدیده ترامپ، دموکرات‌ها همچنان او را دست‌کم می‌گیرند. مهارت او در ایجاد «تله‌های سیاسی» برای رقبایش چشم‌گیر است. موضوع افزایش سقف بدهی دولت، نمونه‌ای روشن است: دموکرات‌ها باید میان کاهش بودجه کمک‌های خارجی یا تعطیلی دولت یکی را انتخاب کنند. یا زمانی که ترامپ با اعزام نیرو به شهرها، خود را حامی امنیت معرفی می‌کند، اعتراض دموکرات‌ها به این اقدامات او را در جایگاه مدافع امنیت و آنان را در موضع حامی جرم و بی‌نظمی قرار می‌دهد. حتی در موضوع حملات پهپادی علیه قاچاقچیان مواد مخدر، مخالفت با نقض روند قانونی به راحتی به‌عنوان دفاع از باندهای جنایتکار تفسیر می‌شود.
دموکرات‌ها در این مسیر گزینه‌های متعددی دارند: می‌توانند تصمیم بگیرند در این تله‌ها گرفتار نشوند و استراتژی‌های تازه‌ای طراحی کنند. بسیاری از آنان به درستی معتقدند که ترامپ خطری جدی برای ارزش‌های دموکراتیک کشور است و همین امر باید کافی باشد تا افکار عمومی او را طرد کند. اما تجربه نشان داده است چنین فرضی واقعیت ندارد. پرسش بنیادینی که دموکرات‌ها باید مدام از خود بپرسند این است: چرا بخشی از جامعه آنان را افراطی‌تر از فردی می‌بینند که به دنبال تثبیت حکمرانی فردی است؟


نظرات شما