بزرگنمايي:
بازار آریا - به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، حالا دیگر بر کسی پوشیده نیست که تخصیص ارز ترجیحی برای اقتصاد ایران خسارتبار بوده است اما آنها که منافعشان با ارز 4200 تومانی گره خورده بود مدام بر طبل مخالفت میکوبند. با این حال دولت سیزدهم عزم خود را جزم کرد تا با حذف این ارز رانتزا، اولین گام را برای اجرای اصلاحات اقتصادی بردارد.
اینکه اهداف اجرای این سیاست چقدر محقق شده و حالا سنگاندازی و تأخیر در این موضوع چه خسارتهایی را به دنبال دارد، پرسشهایی است که به روشن شدن مسأله در اذهان عمومی کمک میکند.
روزنامه
ایران در این رابطه با علی ملکی، رئیس پژوهشکده سیاستگذاری دانشگاه صنعتی شریف گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید.
به نظر شما اهداف تخصیص
ارز ترجیحی به چه میزان محقق شد؟
آنچه کارشناسان امر میگویند این است که حتماً با هدف مورد انتظار فاصله زیادی داشته است. نمیتوان گفت اصلاً به اهداف موردنظر نرسیده چراکه یکسری از کالاهایی که وارد شده با
قیمت نازلتری به دست مردم رسیده است، اما وقتی کل سیاست را بررسی میکنیم، میبینیم حدود 80میلیارد
دلار و متوسط سالی حدود 25میلیارد
دلار برای کالای اساسی هزینه شده است اما وقتی
تورم این کالاها را با سایر کالاهایی که از این
ارز برخوردار نبودند مقایسه میکنیم، متوجه میشویم از تفاوت قابلتوجهی برخوردار نبودند.
شما فکر میکنید چه موانعی وجود داشت تا بخش اعظمی از اهداف این سیاست در سه سال گذشته محقق نشود؟
اصولاً اصلیترین موانع این است که تعداد ذینفعانی که این
ارز را میگرفتند و بعد با شرایط
اقتصادی مقایسه میکردند، به این نتیجه میرسیدند که از این
ارز به جای اینکه در مسیر تعریف شده خود که واردات کالاهای اساسی است استفاده کنند، بخشی از آن را استفاده کنند و بخش دیگری از آن را با توجه به فاصله خیلی زیادی که این
ارز با بازار آزاد دارد، در مسیرهای دیگر استفاده کنند و از آن سود ببرند. وقتی یک سیاستی میگذارید که هزینه اضافی را بر
اقتصاد تحمیل میکند، بخشی از کنشگران و فعالان
اقتصادی آلوده میشوند و این امر اجتنابناپذیر است. در 4 سال گذشته چنین اتفاقی افتاده است . شما نمیتوانید بگویید این
ارز را میدهم که در بازار آزاد به فروش نرود و هر کس به این
ارز دسترسی دارد
کالا وارد کند و این
کالا را به
قیمت معادل 4200 در بازار عرضه کند، چون اگر فرد
کالا را وارد کند و برای خود فرد به همان
قیمت تمام شود وقتی میبیند که این
کالا در بازار به
قیمت آزاد عرضه میشود، دلیلی ندارد که فرد با همان قیمت،
کالا را در بازار عرضه کند که دیگران همان
کالا را با
قیمت بالاتری عرضه میکنند. وقتی این شرایط را برای یک فعال
اقتصادی فراهم میکنید سخت است که تصمیم بگیرد مسیر درست را برود و
ارز را به همان حوزه تحویل دهد و از این حاشیه سود خیلی بالا استفاده نکند. پس احتمال لغزش را بالا میبرد. اصولاً در سیاستگذاری نباید شرایطی فراهم شود که به شکل ساختاری زمینه فساد فراهم شود. یک سیاست ساختاری زمینه فساد و انحراف از هدف را فراهم میکند.
بسیاری از کارشناسان معتقدند تخصیص
ارز 4200 تومانی خسارتبار بوده، این آسیبها متوجه کدام بخش از
اقتصاد بوده است؟
فاصله بین نرخ
ارز آزاد و
ارز ترجیحی در عمل یک رانتی را تأمین میکند که بین یکسری واسطه توزیع میشود تا اینکه به مردم برای عرضه نهایی مصرف برسد. بعد از انقلاب این نوع سیاست چند مرتبه به فراخور زمان اجرا شد اما به لحاظ نظری از ابتدا نیز قابل دفاع نبود. به هر صورت این تصمیم گرفته شد و چون ذینفعانی پیدا کرد که از تداوم وضعیت موجود منفعت میبردند از ادامه پیدا کردن این سیاست پشتیبانی میکردند. حال در عمل میشود گفت که اصولاً گزینههای زیادی برای انتخاب باقی نمانده بود. شما وقتی منابعی دراختیار دارید و ارزان عرضه میکنید، بالاخره تمام میشود. منابع ارزی کشور نمیتوانست همین طور ادامه پیدا کند و وارد بازار شود و میزان نیاز این منابع نیز سال به سال افزایش پیدا میکرد. در عین حال فاصله این
قیمت با قیمتی که عملاً در بازار است نیز بیشتر میشد و تداوم موضوع مستلزم تزریق منابع ریالی بیشتری برای تأمین
ارز 4200 تومانی بود که همه آن برای کشور مشکلزا بود. از یک طرف دچار کسر بودجه بیشتر میشدیم که
تورم تولید میکرد و از سوی دیگر کسری بودجه را خلق میکرد تا مثلاً به مردم اقلام و سودی برسد و نمیرسید. به این دلایل دولت به این جمعبندی رسید که وقت آن است این جراحی را انجام دهد. پس میتوان گفت اگر این جراحی در این مقطع زمانی انجام نمیشد، میتوانست آثار و تبعات ویرانگرتری را در ادامه مسیر
اقتصادی کشور داشته باشد.
دولت دوازدهم باید چگونه عمل میکرد تا این
ارز را به درستی توزیع کند و به دست ذینفعان نیفتد؟ آیا جلوگیری از فساد و رانت ناشی از این سیاست ممکن بود؟
به نظر نمیآید که واقعاً خیلی امکانپذیر باشد. شاید باید یک سیستم پلیسی خیلی جدی و بااراده داشته باشید که همه رفتار و فعالیتهای کنشگران
اقتصادی را کنترل کنند و در عمل این کار خیلی سخت است. در آمارها آمده است که واردکنندههای ما در ابتدا حدود 15 تا 20 نفر بودند و تعدادی کالای محدود را وارد میکردند اما به دلیل کشش
اقتصادی که در این کار بوده است تا 400 نفر نیز افزایش پیدا کردند. 400 واردکننده کلان که هر کدام با خردهفروشهای متعدد، تبدیل به هزاران بازیگر
اقتصادی میشوند. شما بخواهید برای هزاران بازیگر
اقتصادی سیستم نظارتی فعال کنید خیلی سخت خواهد بود که به معنای کنترل اتفاق بیفتد. سیستمهای نظارتی نیز میتوانند آلوده باشند. وقتی حجم رانتی که وجود دارد زیاد میشود، میتواند بین مجریان و لایههای مختلف نظارتی توزیع و عرضه فساد ساختاری ایجاد شود.
دولت دوازدهم باید یک سیاست جایگزینی را دنبال میکرد که اطمینان حاصل کند هدفی که دارد محقق میشود و در عین حال فساد ساختاری و گسترده نیز فراهم نمیکند. بنابراین به لحاظ ادبیات و نظریههای
اقتصادی نیز مشخص میشود که اگر میخواهید یارانهای بدهید یا
کالا با
قیمت ارزانتر به دست مردم برسد، منطقیترین راه این است که یارانه را به خود فرد بدهید. همه تجربههای موفق حمایتی در دنیا میگویند یارانه را باید به مصرفکننده نهایی بدهید و او در مسیر مصرف خود استفاده کند. این حمایت میتواند در قالب یارانه نقدی که الان و در گذشته نیز آن را تجربه کردیم و یا در قالب بسته کالایی در جایی که میخواهید انحراف پیدا نکند باشد، چون مردم این یارانه را برای چند کالای خاص میخواهند. برای مثال اگر قرار است پروتئین یا کالری مردم تأمین شود باید به آن مواد غذایی خاص داده شود و این یارانه برای سایر مصارف یا مصارف لوکستر استفاده نشود. این الگویی است که تجربه کشورهای دیگر است و در دنیا هم جواب داده پس بهتر بود از اول نیز این سیاست اتخاذ میشد اما نشد.
پس یعنی ما برای یک هدف درست مسیر اشتباهی را انتخاب کردیم.
بله مسیر نادرستی بوده که عملاً نمیتوانسته با دقت بالا به هدف خود برسد و اتلاف منابع آن خیلی زیاد و تحقق اهداف آن کم بوده است.
از چه زمانی ناکارآمد بودن تخصیص
ارز ترجیحی عیان شد؟
فکر میکنم حدود 6 ماه تا یک سال بعد از اجرا، بسیاری از کارشناسان
اقتصادی بیان کردند که این شیوه مناسبی برای حمایت و تحویل ارزانتر
کالا به مردم نیست اما دولت به هر دلیلی سیاست خود را ادامه داد. بهتر است دولتمردان آن زمان توضیح دهند که با توجه به نظرات کارشناسان به چه دلیل این سیاست را ادامه دادند و دنبال کردند.
برخی از کارشناسان معتقدند تخصیص
ارز ترجیحی علاوه بر آسیبهایی که شما عنوان کردید به تولید داخل ضربه زد و حتی الگوی کشت ما را در بخش
کشاورزی نیز تغییر داد. ما محصولاتی را وارد کردیم که میتوانستیم تولید کنیم. نظر شما چیست؟
وقتی میگوییم کالای اساسی یعنی کالای ضروری و مردم کشور نباید درباره وجود آنها نگران شوند و مطمئن باشند که این کالاها تأمین میشوند. طبیعتاً یکی از مطمئنترین شیوههای تولید و دسترسی به کالاهای اساسی این است که خودتان تولید کنید هر چند باید بقیه عوامل مثل اینکه آیا به
قیمت مناسب تولید میشود، مصرف آب و... باید در نظر گرفته شود. اما باز هم تأکید میکنم برای تأمین کالای اساسی در مقابل سایر کالاها یکی از مطمئنترین شیوهها این است که اگر
اقتصادی باشد باید در کشور خود تولید کنیم. زمانی که شما از یک طریق
قیمت تمام شده یک محصول مثل گندم،
برنج و... را در کشور از طریق
ارز 4200 پایین میآورید، به این معنی است که این محصول در کشور ما با
قیمت بسیار پایینتری به نسبت بازار جهان ارائه میشود. بنابراین برای تولیدکننده صرفه
اقتصادی نخواهد داشت که
کالا را تولید کند و محصولی که بیشترین نیاز را به آن دارید مثل گندم، محصولی خواهد بود که برای تولید کننده جنبه
اقتصادی کمتری دارد و عملاً در بلندمدت وابستگی ایجاد میکند. ما باید در دسترسی به محصولات مرتبط با کالاهای اساسی که بیشترین نیاز مردم را تشکیل میدهند بیشترین وابستگی را ایجاد کنیم. این کار به لحاظ
اقتصادی و امنیتی منطقی نیست و ما باید تا آنجایی که به منابع لطمه نزنیم زمینه تولید را فراهم کنیم. این تولید در وهله اول شامل گندم و بعد دیگر کالاهای اساسی میشود. در غیر این صورت با این روش از یک طرف به گروههای هدف اصابت نمیکند و از طرف دیگر تولید و به تبع آن اشتغال لطمه میخورد و عملاً رشد
اقتصادی نیز تحتالشعاع قرار میگیرد و کشور را دچار آسیب میکند.
پس الان که دولت سیزدهم تصمیم گرفت به صورت کلی و کامل این
ارز را حذف کند میتوانیم بگوییم با تمام حواشی که میتواند داشته باشد اقدام شجاعانهای است؟
اصل داستان قابل دفاع است و دولت شجاعانه وارد موضوع شد و میتوان اسم آن را اولین اصلاح اساسی دولت گذاشت. به هر صورت ماههای اول دولت به انتصابات و امور اینچنینی گذشت و بعد به برنامهریزی و انتخاب اولویتها رسید و این اصلیترین اصلاح از بدو فعالیت دولت سیزدهم بود که اقدام درخور تقدیری از نظر
اقتصاد است. هرچند که ممکن است مردم و کف جامعه نسبت به موضوع توجیه نباشند و حق دارند بدانند و سؤال کنند که هدف دولت از اجرای این طرح چیست.
حذف
ارز ترجیحی چه آثار میانمدت و بلندمدتی برای
اقتصاد ایران میتواند داشته باشد؟
اثر کوتاه مدت این است که مردم در برخی از کالاها اثر
تورمی بیشتری را در برخی از کالاها حس کنند. همچنین چون
پول در گردش کشور تحت تأثیر این سیاست نیست و سیاستهای دیگری نیز ممکن است آن را افزایش بدهد، انتظار نداریم در بلندمدت یک سیاست به تنهایی
تورم زا باشد. ممکن است در برخی از کالاها شوکهای قیمتی وارد کند و حتی شوکهای منفی نیز وارد شود که بحثهای فنی خاص خود را دارد. در بلندمدت نیز با سیاستهای مکمل در کنار آن قرار بگیرد. اگر سیاستهای مکمل این داستان اعمال نشود و ما فقط به این مرحله اکتفا کنیم میتوان از این اثرات مثبت کوتاه مدت و میان مدت آن که به صورت حداقلی امکانی را برای مردم فراهم کرده است میتواند این نیز خنثی شود چون ما کشور
تورمی هستیم و این یارانه نقدی که به مردم پرداخت میشود میتواند قدرت خرید مردم را در دو سال از دست بدهد. راهحل اصلی آن این است که
تورم کنترل شود. فکر میکنم اصلاح بعدی که دولت میتواند روی آن متمرکز شود و شاید اهمیت آن کمتر از این اصلاً نیست، کنترل
تورم است. کنترل
تورم میتواند اثر شیرین این اصلاح را پایدار کند در غیر این صورت این اثر شیرین میتواند محو شود همانطورکه قبلاً نیز اتفاق افتاده است. در دورههای قبلی نیز یارانههای نقدی را داشتیم و اول برای مردم منفعت داشته اما به تدریج درعمل اثر خود را از دست داده است.
انتهای پیام/