جلال پور، فعال اقتصادی: تصمیمگیران سیاسی کشور متوجه نیستند که بیثباتیهای اقتصادی در حال تخریب پایههای جامعه هستند/ نسلی که بیش از 50 سال تورم را تحمل کرده چطور اخلاق را به نسلهای پس از خود بیاموزد؟
اقتصاد ايران
بزرگنمايي:
بازار آریا - به گزارش جماران؛ محسن جلال پور، فعال اقتصادی در کانال تلگرامی خود نوشت:
پس از مدتها انتظار، نوبت وام محمود آقا میرسد و پس از کلی دوندگی موفق میشود 200 میلیون تومان وام بگیرد. پیش خودش میگوید حالا که نزدیک عید است، خوب است ماشینم را بفروشم و مدل بالاتری تهیه کنم. با همین نیت به بازار میرود و ماشین خود را میفروشد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
آن روز میگذرد و موفق نمیشود ماشین باب میل خود را پیدا کند. فردای آن روز در کرمان برف میبارد و چند روزی بازار تعطیل میشود. به محض باز شدن مجدد بازار، آقا محمود که تازه ماشیناش را فروخته، با 200 میلیون تومان وامی که دریافت کرده، برای خرید ماشین مدل بالاتر به بازار خودرو میرود. نیم ساعتی در بازار گشت میزند و تازه متوجه میشود که چه خطای بزرگی مرتکب شده است. با وجودی که فقط یک هفته از دریافت وام و فروش خودرو گذشته، او نه تنها قادر به خرید مدل بالاتر نیست که حتی نمیتواند ماشین قبلی خودش را بخرد. در نتیجه به خرید یک مدل پایینتر با کارکرد خیلی بیشتر از ماشین خود راضی میشود و به خانه باز میگردد. از این به بعد محمود آقا را با ماشینی میبینیم که یک مدل پایینتر از ماشین خودش را میراند، در حالی که اقساط وام 200 میلیون تومانی را هم باید پرداخت کند.
روایت دوم: حسن آقا
حسن آقا برای اینکه به برادرش در خرید خانه کمک کند، 10 قطعه سکه بهار آزادی را در سال 1400 میفروشد و مقداری پول نقد هم روی آن میگذارد و در مجموع مبلغ 150 میلیون تومان به برادرش قرض میدهد. این مبلغ اواخر سال 1402 به حسن آقا بر میگردد اما حسن آقا با یک محاسبه ساده متوجه میشود که قرض دادن به برادرش دست کم 225 میلیون تومان زیان روی دستش گذاشته است. حسن آقا در سال 1400 میتوانست با پولی که به برادرش قرض داد، 13 قطعه سکه بخرد اما با همان پول در حال حاضر فقط میتواند 5 قطعه سکه بخرد و پسانداز کند. شماتت خانوادهاش طبیعی است چون رنج اضافه کاری پدر خانواده را آنها تحمل کردهاند اما منفعت به جیب خانواده برادرش ریخته شده است.
روایت سوم: آقا مازیار
مازیار برای راهاندازی یک فروشگاه لباس از برادر خانمش 500 میلیون تومان قرض میگیرد. قرار بوده شش ماه بعد این مبلغ را بازگرداند اما این اتفاق نمیافتد. یک سال میگذرد اما مازیار قرض خود را پس نمیدهد. دو سال میگذرد و صدای همه اعضای خانواده در میآید و در نهایت مازیار با قلدری اعلام میکند که این پول حق اوست و تحت هیچ عنوانی آن را پس نمیدهد. این اظهارات از سوی خانواده، ناسپاسی و بدعهدی تلقی میشود و برای حل مسأله، در آخرین روزهای سال 1402 همه حاضر میشوند مبلغی روی هم بگذارند تا قرض پسر بد حساب خانواده پرداخت شود. مازیار با این کار، رابطه خود و خانوادهاش را به هم میزند و در سال جدید باید به تنهایی به جنگ مشکلات برود.
نتیجهگیری:
هر سه ماجرایی که تعریف کردم، واقعی هستند. محمود و حسن و مازیار، ذاتا آدمهای بدی نیستند اما همه آنها گرفتار بیثباتی اقتصاد کشور شدهاند. محمود در تله بیثباتی اقتصاد کلان و تورم روز افزون گرفتار شده، حسن از اینکه در شرایط تورمی به برادرش وام قرضالحسنه داده پشیمان است و مازیار که احساس کرده از اطرافیانش عقب مانده، حق خود میداند که همین 500 میلیون تومان را بردارد و قید خانواده نابرابر خود را بزند.
اما ریشه این مشکلات در چیست؟
به گمانم این اتفاقات که باعث میشود فکر کنیم اخلاق در جامعه رنگ باخته، ریشه در تورم روز افزون دارد.
تصمیمگیران سیاسی کشور متوجه نیستند که این بیثباتیها در حال تخریب پایههای جامعه هستند. صدها پیامبر و امام و حکیم و شاعر در طول قرنها تلاش کردند تا پایههای اخلاق در جامعه محکم شود اما موجهای تورمی همه این دستاوردها را بر باد داده است.
اقتصاددانان میگویند هرچه بیثباتی اقتصاد کلان شدیدتر باشد و برای زمان بیشتری تداوم داشته باشد، به دلیل متضرر کردن مکرر افراد، اثر آن در تخریب اخلاق شدیدتر و پیامدهای زیانبار اقتصادی و اجتماعی آن نیز بیشتر است.
نسلی که بیش از 50 سال تورم را تحمل کرده و تجربههای ناخوشایند را از سر گذارنده، چطور میتواند اخلاق را به نسلهای پس از خود بیاموزد؟
-
دوشنبه ۶ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳:۳۰
-
۱۵ بازديد
-
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1145249/